- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ولادت امام موسی کاظم عليه السّلام
تمام مورخین سال ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام را ۱۲۸ هجری نوشتهاند اما مرحوم کلینی، شهید اول، ابن شهر آشوب و ابن جوزی علاوه بر سال ۱۲۸ مینویسند به گزارشی هم در سال ۱۲۹ هجری متولد شده است. مرحوم کلینی، الکافی ج۱ ص ۴۷۶، ابن جوزی تذکرة الخواص ص ۳۱۲، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۴ ص ۳۲۳، ابوعبدالله عاملی( شهید اول)، الدروس ص ۱۵۴، در خصوص محل تولد نیز همگی منطقه ابواء ( محلی بین مکه و مدینه) را نقل کردهاند و روز ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام را هفتم صفر اعلام نمودهاند. ( علامه طبرسی، اعلام الوری ج۲ص ۶، فتال نیشابوری، روضة الواعظین ج ۱ ص ۲۲۱، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۴ ص ۳۲۳، ابوعبدالله عاملی( شهید اول)، الدروس ص ۱۵۴، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۸ ص ۱، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۸۹۲، شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال ص ۱۴۶۳ و فیض العلام ص۲۴۳) در کتاب اعلام الورى است که مادرش كنيزى فرزنددار بنام حميده بربريه بود او را حميده پاك نهاد میگفتند. مدت امامت آن جناب ۳۵ سال بود كه در بيست سالگى به امامت رسيد. امام کاظم علیهالسلام مدت بیست سال با پدر بزرگوارش زندگی کرد و در سن بيست سالگى منصب امامت به ایشان رسيد، پس از شهادت امام صادق علیهالسلام سى و پنج سال زندگی کرده و در جایگاه امامت به هدایت مردم پرداختند، در زمان امامت موسى بن جعفر علیهالسلام منصور دوانيقى حكومت میكرد پس از او پسرش مهدى ده سال زمامدار بود، بعد از مهدى پسر او هادى بنام موسى بن محمّد يك سال و يكماه حكومت داشت. بعد خلافت در اختيار هارون پسر محمّد كه مشهور به رشيد بود قرار گرفت. پانزده سال پس از حكومت هارون موسى بن جعفر علیهالسلام بوسيله سم در زندان سندى بن شاهك به شهادت رسید و در مدينة السلام (بغداد) در قبرستان معروف به قبرستان قريش دفن شد علامه مجلسی، بحارالأنوار ج۴۸ ص ۱ و ۲ شیخ صفار در بصائر الدرجات مینویسد ابو بصير گفت: سالى كه موسى بن جعفر علیهالسلام متولد شد من در خدمت حضرت صادق علیهالسلام بودم، وارد ابواء كه شديم امام براى ما و اصحاب سفرهاى مرتب و عالى ترتيب داد مشغول غذا خوردن بوديم كه حميده پيغام داد حالت زايمان بمن دست داده طبق دستور شما كه فرموده بودى در هنگام تولد اين فرزند شما را مطلع كنم اينك اطلاع دادم. حضرت صادق علیهالسلام با شادى و خوشحالى از جاى حركت كرد طولى نكشيد كه با خنده و خوشحالى تمام آستين بالا زده بود برگشت. گفتم: خدا شما را خندان داشته باشد و چشمتان روشن باد، بالاخره چه شد كار حميده؟ فرمود: خدا بمن پسرى عنايت فرمود كه بهترين موجود روى زمين است. جريانى را حميده برايم نقل كرد كه من خود از او بهتر میدانستم. عرض كردم: آقا، حميده چه گفت؟ فرمود: حميده میگفت: هنگام تولد با دو دست روى زمين آمد و سر بسوى آسمان بلند نمود باو گفتم اين نشانه پيامبر و جانشينان بعد از او است. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي السَّنَةِ الَّتِي وُلِدَ فِيهَا ابْنُهُ مُوسَى ع فَلَمَّا نَزَلْنَا الْأَبْوَاءَ وَضَعَ لَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْغَدَاءَ وَ لِأَصْحَابِهِ وَ أَكْثَرَهُ وَ أَطَابَهُ فَبَيْنَا نَحْنُ نَتَغَدَّى إِذْ أَتَاهُ رَسُولُ حَمِيدَةَ أَنَّ الطَّلْقَ قَدْ ضَرَبَنِي وَ قَدْ أَمَرْتَنِي أَنْ لَا أَسْبِقَكَ بِابْنِكَ هَذَا فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فَرِحاً مَسْرُوراً فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ عَادَ إِلَيْنَا حَاسِراً عَنْ ذِرَاعَيْهِ ضَاحِكاً سِنُّهُ فَقُلْنَا أَضْحَكَ اللَّهُ سِنَّكَ وَ أَقَرَّ عَيْنَكَ مَا صَنَعَتْ حَمِيدَةُ فَقَالَ وَهَبَ اللَّهُ لِي غُلَاماً وَ هُوَ خَيْرُ مَنْ بَرَأَ اللَّهُ وَ لَقَدْ خَبَّرَتْنِي عَنْهُ بِأَمْرٍ كُنْتُ أَعْلَمُ بِهِ مِنْهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا خَبَّرَتْكَ عَنْهُ حَمِيدَةُ قَالَ ذَكَرَتْ أَنَّهُ لَمَّا وَقَعَ مِنْ بَطْنِهَا وَقَعَ وَاضِعاً يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَخْبَرْتُهَا أَنَّ تِلْكَ أَمَارَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمَارَةُ الْإِمَامِ مِنْ بَعْدِهِ. شیخ صفار، بصائر الدرجات ج ۹ ص ۱۲۹، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۸ ص ۲، در محاسن برقى است که منهال قصاب گفت: من از مكه بطرف مدينه رهسپار شدم گذارم بابواء افتاد و آن روز براى حضرت صادق علیهالسلام در ابواء فرزندى متولد شده بود من يك روز جلوتر از ايشان به مدينه وارد شدم. امام صادق علیهالسلام وقتى به مدينه رسيد سه روز مردم را اطعام كرد من نيز جزو كسانى بودم كه از اطعام آن جناب استفاده نمودم هر روز كه میرفتم آنقدر غذا میخوردم كه كاملا سير میشدم تا فردا ديگر چيزى نمیخوردم، خَرَجْتُ مِنْ مَكَّةَ وَ أَنَا أُرِيدُ الْمَدِينَةَ فَمَرَرْتُ بِالْأَبْوَاءِ وَ قَدْ وُلِدَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَبَقْتُهُ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ دَخَلَ بَعْدِي بِيَوْمٍ فَأَطْعَمَ النَّاسَ ثَلَاثاً فَكُنْتُ آكُلُ فِيمَنْ يَأْكُلُ فَمَا آكُلُ شَيْئاً إِلَى الْغَدِ حَتَّى أَعُودَ فَآكُلَ فَمَكَثْتُ بِذَلِكَ ثَلَاثاً أَطْعَمُ حَتَّى أَرْتَفِقَ ثُمَّ لَا أَطْعَمُ شَيْئاً إِلَى الْغَد المحاسن برقی ج ۲ ص ۴۱۸، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۸ ص ۴، اما در خصوص انتخاب مادر امام کاظم علیهالسلام عيسى بن عبد الرحمن از پدر خود نقل كرد كه پسر عكاشة بن محصن اسدى خدمت حضرت باقر رسيد. امام صادق علیهالسلام نيز ايستاده بود بحضرت باقر علیهالسلام عرض كرد: چرا حضرت صادق علیهالسلام را داماد نمیكنى موقع دامادى اوست در جلو امام كيسه اى پر از دينار قرار داشت كه آن مهر شده بود فرمود: بزودى برده فروشى از اهل بربر وارد منزل ميمون خواهد شد كنيزى از او برايش به همين دينارهائى كه در اين كيسه است میخرم. مدتى گذشت روزى خدمت آن جناب رسيديم فرمود: آن برده فروشى كه گفته بودم آمده اكنون با همين كيسه پول از او يك كنيز بخريد. ما رفتيم پيش برده فروش گفت هر چه كنيز داشتم فروختم فقط دو كنيز ديگر باقى مانده كه هر دو مريض هستند يكى از آنها نزديك به بهبودى است. گفتم بياور آن دو را ببينم. هر دو كنيز را آورد. گفتيم همين كنيزى كه بيماريش بهتر شده چند میفروشى؟ گفت هفتاد دينار گفتيم كمتر كن. گفت از هفتاد دينار كم نمیكنم. گفتيم: بهر مبلغى كه در اين كيسه پول هست میخريم نمي دانيم در اين كيسه چقدر است. مرديكه موهاى سر و ريشش سفيد بود حضور داشت او گفت مهر از كيسه برداريد و بشماريد. برده فروش گفت: باز نكنيد اگر يك شاهى از هفتاد دينار كمتر باشد نمي دهم، آن پيرمرد گفت شما باز كنيد. كيسه را گشوديم و شمرديم درست هفتاد دينار بدون كم و زياد. كنيز را برديم خدمت حضرت باقر علیهالسلام امام صادق علیهالسلام نيز حضور داشت جريان را عرض كرديم، حمد و سپاس خدا را بجاى آورد بكنيز فرمود اسم تو چيست؟ جواب داد: حميده. فرمود پسنديده هستى در دنيا و شايسته هستى در آخرت اكنون بگو ببينم بيوه هستى يا بكر گفت بكر هستم. فرمود: چطور ممكن است بكر باشى با اينكه هر كنيزى كه بدست اين برده فروشان بيافتد او را سالم نمي گذارند. گفت نسبت بمن نيز همين تصميم را داشت ولى هر وقت نزديك میشد خداوند پيرمردى كه موى سر و صورتش سفيد شده بود بر او مسلط میكرد مرتب به چهره اش میزد تا از تصميم خود منصرف میشد چندين مرتبه اين كار را كرد كه او را مانع شد. حضرت باقر بامام صادق علیهالسلام فرمود: جعفر اين كنيز را داشته باش كه براى تو از او بهترين فرد روى زمين بنام موسى بن جعفر متولد خواهد شد. قَالَ دَخَلَ ابْنُ عُكَّاشَةَ بْنِ مِحْصَنٍ الْأَسَدِيُّ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ فَكَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فَقَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ لِأَيِّ شَيْءٍ لَا تُزَوِّجُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فَقَدْ أَدْرَكَ التَّزْوِيجَ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ صُرَّةٌ مَخْتُومَةٌ فَقَالَ سَيَجِيءُ نَخَّاسٌ مِنْ أَهْلِ بَرْبَرَ يَنْزِلُ دَارَ مَيْمُونٍ فَنَشْتَرِي لَهُ بِهَذِهِ الصُّرَّةِ جَارِيَةً قَالَ فَأَتَى لِذَلِكَ مَا أَتَى فَدَخَلْنَا يَوْماً عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ عَنِ النَّخَّاسِ الَّذِي ذَكَرْتُهُ لَكُمْ قَدْ قَدِمَ فَاذْهَبُوا وَ اشْتَرَوْا بِهَذِهِ الصُّرَّةِ مِنْهُ جَارِيَةً فَأَتَيْنَا النَّخَّاسَ فَقَالَ قَدْ بِعْتُ مَا كَانَ عِنْدِي إِلَّا جَارِيَتَيْنِ مَرِيضَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا أَمْثَلُ مِنَ الْأُخْرَى قُلْنَا فَأَخْرِجْهُمَا حَتَّى نَنْظُرَ إِلَيْهِمَا فَأَخْرَجَهُمَا فَقُلْنَا بِكَمْ تَبِيعُ هَذِهِ الْجَارِيَةَ الْمُتَمَاثِلَةَ قَالَ بِسَبْعِينَ دِينَاراً قُلْنَا أَحْسِنْ قَالَ لَا أَنْقُصُ مِنْ سَبْعِينَ دِينَاراً فَقُلْنَا نَشْتَرِيهَا مِنْكَ بِهَذِهِ الصُّرَّةِ مَا بَلَغَتْ وَ مَا نَدْرِي مَا فِيهَا فَكَانَ عِنْدَهُ رَجُلٌ أَبْيَضُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ قَالَ فَكُّوا الْخَاتَمَ وَ زِنُوا فَقَالَ النَّخَّاسُ لَا تَفُكُّوا فَإِنَّهَا إِنْ نَقَصَتْ حَبَّةً مِنَ السَّبْعِينَ لَمْ أُبَايِعْكُمْ قَالَ الشَّيْخُ زِنُوا قَالَ فَفَكَكْنَا وَ وَزَنَّا الدَّنَانِيرَ فَإِذَا هِيَ سَبْعُونَ دِينَاراً لَا تَزِيدُ وَ لَا تَنْقُصُ فَأَخَذْنَا الْجَارِيَةَ فَأَدْخَلْنَاهَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ جَعْفَرٌ ع قَائِمٌ عِنْدَهُ فَأَخْبَرْنَا أَبَا جَعْفَرٍ ع بِمَا كَانَ فَحَمِدَ اللَّهَ ثُمَّ قَالَ لَهَا مَا اسْمُكِ قَالَتْ حَمِيدَةُ فَقَالَ حَمِيدَةٌ فِي الدُّنْيَا مَحْمُودَةٌ فِي الْآخِرَةِ أَخْبِرِينِي عَنْكِ أَ بِكْرٌ أَمْ ثَيِّبٌ قَالَتْ بِكْرٌ قَالَ كَيْفَ وَ لَا يَقَعُ فِي يَدِ النَّخَّاسِينَ شَيْءٌ إِلَّا أَفْسَدُوهُ قَالَتْ كَانَ يَجِيءُ فَيَقْعُدُ مِنِّي مَقْعَدَ الرَّجُلِ مِنَ الْمَرْأَةِ فَيُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَيْهِ رَجُلًا أَبْيَضَ الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ فَلَا يَزَالُ يَلْطِمُهُ حَتَّى يَقُومَ عَنِّي فَفَعَلَ بِي مِرَاراًوَ فَعَلَ الشَّيْخُ مِرَاراً فَقَالَ يَا جَعْفَرُ خُذْهَا إِلَيْكَ فَوَلَدَتْ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ علیهالسلام قطب راوندی، الخرائج والجرائح ص ۱۹۷، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۸ ص ۶، |